آنلاین آر اس اس/خراسان رضوی در شبهای تاریک و سرد روستاهای خراسان، پیش از روشنایی برق، آیینی به نام «چِرَغو» قلب خانهها را گرم میکرد. با غروب خورشید، اهالی روستاها به خصوص در جنوب خراسان با فانوس و چراغ توری به خانهای میرفتند که نوبت میزبانیاش بود. نور چراغها بر دیوارهای گِلی میرقصید و فضا را گرم میکرد. چندین خانواده در اتاق گرد میآمدند و با نور چراغها، اتاق روشن میشد.
پذیرایی در چِرَغو ساده و صمیمی بود؛ شلغم و چغندر پخته، زردک، مویز و نخود برشته. پدربزرگها و مادربزرگها از خاطرات خشکسالی، سفرهای پیاده به مشهد و عروسیهای قدیمی میگفتند. در پایان شب، صاحبخانه با تشکر، مهمانان را بدرقه میکرد و سوسوی فانوسها در تاریکی شب محو میشد.
امروزه، اگرچه چِرَغو کمرنگ شده، اما یاد آن در حافظه جمعی زنده است. این رسم، یادآور فرهنگی است که در سادگی و صمیمیت، معنا مییابد و به ما یادآوری میکند که برای غلبه بر تاریکی، به نور یکدیگر نیاز داریم.
محمد دهقان، پژوهشگر فرهنگعامه، در گفتوگو با آنلاین آر اس اس به بررسی رسم «چِرَغو» در خراسان پرداخت و آن را «نور انسانی» توصیف کرد و گفت: این آیین که پیش از ورود برق به روستاها رواج داشت، روشی برای گرد هم آمدن و غلبه بر تاریکی شبهای زمستان بود.
دهقان اظهار کرد: در گذشته، قبل از روشنایی برق در خانههای گِلی و کاهگلی، شبهای طولانی پاییز و زمستان با نور کمرمق چراغهای نفتی روشن میشد.

وی با بیان اینکه آن زمان با غروب خورشید و فرو نشستن آفتاب، سکوت سنگینی بر روستا حاکم میشد، افزود: «چِرَغو» نوری بود که از شعله فانوسها برمیخاست و بیش از هر چیز، تاریکی انزوای شب را میشکست. این آیین، فرصتی برای گرد هم آمدن، تبادل تجربیات و تقویت پیوندهای اجتماعی بود.
اما این سکوت، پیشدرآمدی بر برقراری ارتباط بود. کوچههای خاموش به تدریج جان میگرفتند. سایههایی از میان درگاهها و پیچوخمها پدیدار میشدند؛ مردان و زنانی که هر یک فانوسی کوچک یا چراغ توری و لمپا در دست داشتند. این حرکت دستهجمعی، یک حرکت هدفمند بود؛ همه بهسوی خانهای میرفتند که اینبار نوبت آن بود تا میزبانِ چراغونیِ محفل باشد.
این پژوهشگر فرهنگعامه، خاطرنشان کرد: گردآمدن در رسم «چِرَغو» یک الزام اجتماعی بود. این آیین حول محور نوبتدهی میچرخید؛ به طوری که هر خانوادهای که نوبتش میرسید، موظف بود خانهاش را برای پذیرایی از همسایگان آماده کند.
چِرَغو، نمادی از صفا و برکت
دهقان توصیف کرد: نور فانوسها که در باد سرد پاییزی سوسو میزد، بر دیوارهای گِلی نقشهای لرزانی میانداخت. صدای آرام قدمها بر خاک نرم کوچه و سلام و علیک مهربانانه، فضا را از سکون خارج میکرد و به نظر میرسید کل روستا با جمع شدن در یک نقطه، موقتاً از هجوم تاریکی مطلق فرار میکند.
دهقان به نحوه روشنایی اتاق اشاره کرد و افزود: مردم با فانوس و چراغ به خانهای میرفتند که میزبان آن شب بود. چراغها با نور زرد و لرزان، فضا را گرم میکردند. روشنایی از طریق چراغ توری با صدای خفیف، فانوسها با نوری آرامشبخش و گاهی چراغ موشی تأمین میشد و برای جمعی از خانوادهها کافی بود.
پذیرایی نیز نمادی از صفا و برکت بود و شامل خوراکیهای ساده و مقوی میشد؛ شلغم و چغندر پخته، زردک، مویز و نخود برشته از جمله خوراکیهایی بودند که سرو میشد و طعم مهماننوازی اصیل روستایی را میدادند.
در این محافل، بزرگترها خاطرات قدیمی از جمله خشکسالی و سفرهای پیاده به مشهد را بازگو میکردند، جوانترها حاضر بودند و کودکان نیز به بازی میپرداختند.

این پژوهشگر فرهنگعامه، با بیان اینکه قلب تپنده این محافل، سخنان پدربزرگها و مادربزرگها بود، این روایتها را بسیار ارزشمند دانست و تصریح کرد: پدربزرگها و مادربزرگها از خشکسالیهای سالهای دور، از روزهایی که قناتها پرآب بودند، از سختی سفر به مشهد با پای پیاده و از آداب و رسوم عروسیهای گذشته سخن میگفتند.
هنگام صحبت آنها نور لرزان چراغ، حالتی افسانهگون به فضا میداد و خاطرات در پرتو آن میرقصیدند. این گفتوگوها، حافظه جمعی روستا را زنده نگه میداشت و دانش بومی را نسل به نسل منتقل میکرد.
دهقان با بیان اینکه چِرَغو کارکردی فراتر از سرگرمی شبانه داشت؛ این آیین، بستر اصلی شبکهسازی اجتماعی و شکلگیری پیوندهای عاطفی بود، گفت: در گوشهای، جوانترها آرامتر مینشستند. فضایی محتاطانه اما سرشار از امکان، فراهم بود. گاهی دختری زیرچشمی نگاهی کوتاه به جوانی میانداخت و لبخندی محو رد میشد. این محافل، در حقیقت، مجالی برای آشناییهای اولیه، ابراز علاقههای ناگفته و در نهایت، شکلگیری نامزدیها و پیوندهای خانوادگی بود.
وی افزود: چِرَغو، به شکلی بیصدا و بدون دخالت رسمی، بذر بسیاری از زندگیهای مشترک را در دل شب میکاشت. این سنت، بستر امنی برای آغاز روابط بود که در طول روز و در فضای کار و اجتماع، کمتر میسر میشد.
پایان شبنشینی «چِرَغو» با دعای محلی
این پژوهشگر فرهنگعامه، در ادامه توصیف آیین «چِرَغو»، به نحوه پایان این شبنشینی اشاره کرد و افزود: با تاریکتر شدن شعلههای چراغها و نزدیک شدن به ساعات پایانی شب، صاحبخانه با گفتن عبارت محلی «دست شما درد نکنه، خونه اَوَدو» (خانهتان آباد باد)، پایان رسمی نشست را اعلام میکرد.
دهقان لحظه بازگشت را اینگونه توصیف کرد و گفت: جمعی که لحظاتی پیش خانه را از گرما و صدا پر کرده بودند، دوباره فانوسها را برمیداشتند و گروه گروه از کوچه میگذشتند. نور کوچک چراغها در میان پیچوخمهای تاریک، دورتر و دورتر میشد تا جایی که تنها سوسوی نور باقی میماند و سپس محو میشد.

آیین «چِرَغو» نمادی از بقای جامعه در برابر سختیها بود؛ این چراغ نه تنها تاریکی شبهای سرد را از بین میبرد، بلکه تاریکی دلها را نیز روشن نگه میداشت. این نور، نماد پایداری و امید بود؛ پیامی که میگفت مهم نیست بیرون چقدر تاریک باشد، ما با حضور در کنار هم روشنایی را به جهان خود میآوریم.
وی تصریح کرد: امیدوارم با تلاشهای فرهنگی و هنری، بتوانیم بار دیگر این سنتهای ارزشمند را به نسلهای جوان معرفی کنیم و زمینه را برای احیای دوباره آنها فراهم آوریم. چرا که این آیینها، بخشی از هویت و تاریخ ما هستند و حفظ آنها، وظیفهای همگانی است.
دهقان در پایان صحبتهای خود، از مسئولان فرهنگی و گردشگری شهرستانها خواست تا با حمایت از پژوهشهای میدانی و برگزاری جشنوارههای بومی، به حفظ و ترویج این آیینهای سنتی کمک کنند.
چِرَغو تنها یک رسم نیست، بلکه یک درس زندگی است؛ درسی درباره همدلی، همبستگی و اهمیت ارتباطات انسانی که در هر زمان و مکانی، کاربرد دارد.
onlinerss.ir